<!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0in; margin-bottom:.0001pt; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.25in 1.0in 1.25in;} div.Section1 {page:Section1;} -->
از هجر رخت خون ز دل و دیده روان است از اینکه نبینم رخ تو دل نگران است
ای آنکه ندیده همه دل را به تو بستیم بار غم تو بر دل و بر سینه گران است
گویند بهار است جوانی و ندانند بی روی تو هر فصل از این عمر خزان است
ای شمع فروزان که ندیدیم شما را پروانه ی دل گرد خیال تو دوان است
تا اینکه بیایی لحظاتم گذرا نیست انگار که چون مرده ی پا بسته زمان است
از گرمی عشق تو که در سینه نهفتیم آتشکده ی سینه به حال فوران است
از داغ غیابت دو جهان ضجّه زنان است از درد فراقت دو جهان غرق فغان است
ترسم که شوم پیر و نبینم رخ ماهت والله اگر جان بدهم بهتر از آن است