سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت بهار

می گفت پیر زاری با خشم و بی قراری          جریان انحرافی پر ذلّت است و خواری
گر ریشه کن نگردد این انحراف امروز          فردا به ما زند زخم،زخمی عمیق و کاری

تنها گروه بی دین جریان انحرافی است          بی عقل چون مجانین جریان انحرافی است
می گفت اگر بپرسند فاسدترین کسان کیست          گویم برادرم این جریان انحرافی است

تنها گروه فاسد جریان انحرافی است          افکار و اعتقادش بی ریشه و خرافی است
هر کس ز ما بخواهد اسناد انحرافات          گوییم مخفیانه ست اسناد ما که کافی است

ضدّ خدا و قرآن جریان انحرافی است          بی دین و نامسلمان جریان انحرافی است
آن بود بر زبان و این بود حرف قلبش          هر کس که شد مسلمان جریان انحرافی است

می گفت هر که جز ماست جریان انحرافی است          هر حزبی از چپ و راست جریان انحرافی است
ای ساکنان دنیا این است منطق ما          هر کس مخالف ماست جریان انحرافی است

ناگاه از کناری فریاد حق مداری          برخاست کای منافق آیا تو دین نداری ؟
این حرف ها پر است از غیبت دروغ تهمت          پس توبه کن هم اکنون با التماس و زاری

آیا هر آن کسی که فکرش مخالف توست          یا هر کسی که حزبی غیر از اصول تو جست
ضدّ ولایت است و دین و خدا ندارد          باید که رانده گردد یا دست و دل از اوشست ؟

حرفت چو طوطیان است جهل تو بس عیان است          این حرف های پستت بر پایه ی گمان است
می خواهم از خداوند رسوا کند شما را          هر چه خدا بخواهد تقدیرتان همان است

آیا ولی نفرمود تهمت زدن حرام است          پس کو ولی مداری انصافتان کدام است
تو جاهلی و این است نصّ صریح قرآن          در بحث با شمایان پاسخ فق سلام است

این شعر با عنوان (شعری در مذمّت علم کنندگان خورزوخان-جریان انحرافی-) در دولت ما کار شده است .


ارسال شده در توسط بهاری

گفت : سلام
گفتم : علیک سلام !
گفت : از سران فتنه چه خبر ؟
گفتم صد رحمت به مرده ی سیاسی !
گفت : خیلی وقته بیانیه دادن رو ترک کرده ؟!
گفتم : جیره اش رو قطع کردن .
گفت : هاشمی هنوز سکوتش رو نشکسته ؟
گفتم : فعلا مد شده درباره ی سکوت الهام بخش وحدت شبهه آفرینی کنند تا "سکوت الهام بخش فتنه" شان به حاشیه برود .
گفت : رئیس اصلاحات هنوز از شرط هایش برای شرکت در انتخابات دست برنداشته ؟!!!
گفتم : آن که حرف مفت بود ؛ اخیرا آزادی چند زندانی را چراغ سبز نظام به خودش تلقّی کرده و تصمیم گرفته به نظام برگرده .
گفت : یعنی به نظام برمی گرده ؟
گفتم : نظام هنوز دزدگیر 88 داره ؛ اجازه ی ورود هر کسی به نظام داده نمی شه .
گفت : شنیده ام نوری زاده گفته هر اصلاح طلبی که در انتخابات شرکت کنه خائنه !!!
گفتم : مگه در خیانت اصلاح طلبان شک داری ؟؟؟ در ضمن ، دیگه کسی برای حرف های امثال نوری زاده یونجه هم خرد نمی کنه !
گفت : راستی ؛ نگفتی آزادی چند زندانی چه ربطی به بازگشت اصلاح طلبان به نظام داره ؟؟!!
گفتم : یارو رو به ده راه نمی دادند ، سراغ خونه ی کدخدا رو می گرفت !
گفت : این چه ربطی به موضوع داشت ؟
گفتم : اگه کسی تونست ربط این ضرب المثل رو با موضوع پیدا کنه ، اونوقت شاید بتونه ربط آزادی چند زندانی با شرکت اصلاح طلبان در انتخابات رو هم پیدا کنه !!!


ارسال شده در توسط بهاری

چه نور پردازی قشنگی . . . کاش یه مقدار سواد هم داشتید !!!

صد رحمت به سواد ننجون مهدی !!!صد رحمت به سواد ننجون مهدی !!!

 

 


ارسال شده در توسط بهاری

<!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0in; margin-bottom:.0001pt; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.25in 1.0in 1.25in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

انجام وظیفه نسبت به مطروحه ی امام خامنه ای :

رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه ی دل          خونین چو برگ شقایق ، رنگین چو افسانه ی دل

آخر پَرَت را گشودی ، چون اهل ماندن نبودی          این رفتنت تیشه ای بود ، بر سقف ویرانه ی دل

رفتی تو تا بی نهایت ، در بارگاه خدایت          با رفتنت تنگ تر شد ، این تنگ کاشانه ی دل

رفتی ولیکن نرفتی ، از قلب آشفتگانت          از لحظه های عروجت ، پر از تو شد خانه ی دل

گریان نمودی تو ما را ، رفتی ولی خنده بر لب          رفتیّ و صد غم فزودی ، بر شهر غمخانه ی دل

از لحظه ی آشنایی ، تا روز تلخ جدایی          در گرد شمع وجودت ، گردیده پروانه ی دل

ای سرو مجنون خلقت ، ای سرمه ام خاک پایت          با رفتنت شد خزانی ، بیچاره گلخانه ی دل

بار نبودت کنارم ، بر دوش دل بس گران است          بشکست از این گرانی ، هم دوش و هم شانه ی دل

من ماندم و درد هجرت ، من ماندم و زهر فرقت          حالا تو هستیّ و یک عمر ، لبخند مستانه ی دل

این جمله هایی که گفتم ، کم قدر و بی منزلت بود          بار دگر ملتفت شو ، بر پیر فرزانه ی دل:

رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه ی دل          خونین چو برگ شقایق ، رنگین چو افسانه ی دل


ارسال شده در توسط بهاری

 

<!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0in; margin-bottom:.0001pt; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.25in 1.0in 1.25in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

از هجر رخت خون ز دل و دیده روان است          از اینکه نبینم رخ تو دل نگران است

ای آنکه ندیده همه دل را به تو بستیم          بار غم تو بر دل و بر سینه گران است

گویند بهار است جوانی و ندانند          بی روی تو هر فصل از این عمر خزان است

ای شمع فروزان که ندیدیم شما را          پروانه ی دل گرد خیال تو دوان است

تا اینکه بیایی لحظاتم گذرا نیست          انگار که چون مرده ی پا بسته زمان است

از گرمی عشق تو که در سینه نهفتیم          آتشکده ی سینه به حال فوران است

از داغ غیابت دو جهان ضجّه زنان است          از درد فراقت دو جهان غرق فغان است

ترسم که شوم پیر و نبینم رخ ماهت          والله اگر جان بدهم بهتر از آن است

 


ارسال شده در توسط بهاری
   1   2      >

جنبش وبلاگی خدا قوت مردمی نژاد

وبلاگ-کد لوگو و بنر