ولادت با سعادت مولای ولایتمداران امام علی علیه السّلام مبارک !!!
به همین مناسبت چند رباعی زیر هدیه ی ناقابل من به شما :
بر حیدر و هر که هست یارش صلوات بر تیزی تیغ ذوالفقارش صلوات
هر کس که محبّت ولایت دارد از بهر گشایشی به کارش صلوات
* * * * * * * * * *
از جنبه ی نور ، ماه بازنده ی اوست خورشیدِ زمین و آسمان بنده ی اوست
مولا و امیر اهل ایمان بودن الحق و به حقِّ حق برازنده ی اوست
* * * * * * * * * *
از جمع منافقین حذر باید کرد در جنگ علیه شان خطر بایدکرد
این است پیام ذوالفقار دولبه باتوم به حلق فتنه گر باید کرد
* * * * * * * * * *
قلب کعبه می تپد از شور و شوق انتظار بوی گُل می آید از یمن قدم های بهار
می نهد پا بر زمین شایسته ی وصفی چنین لا فتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار
* * * * * * * * * *
راه خدا راه حق ، راه حیدر است منبع ایمان به حق نگاه حیدر است
قبله ی ما سوی سنگ های کعبه نیست قبله نما سوی زادگاه حیدر است
در شب تار جنون / دشمنان چون گرگ مست از بوی خون / شیرها را می درند / دست شیران بسته و زنجیر گرگان واشده / وای عجب دردی نصیب قلب انسان ها شده / محشر کبری شده / باز هم غوغا شده / آخر دنیا شده / گوئیا بار دگر هنگام عاشورا شده
جوی خون جاری است بر روی زمین / بیشه ی شیرانمان ویران شده / تابش غم می کند خورشید در این روزها / بارش اندوه بی پایان شده / مسجدی اینجا میان آتش است / سوی دیگر کودکی نالان شده / زخم ها سوزان شده / چشم ها گریان شده / سروری اینبار سهم عدّه ای نادان شده / دوره ی مردانگی انگار که پایان شده
سهم قرآن باز آتش باز خاکستر شده / نوبت جولان دهیّ دشمن کوثر شده / سهم آزادی پرستان و حقیقت دوست ها / نیزه ها و تیغ ها و تیزی خنجر شده / بار مسئولیّت ما باز سنگین تر شده
وقتمان تنگ است و باید زودتر راهی شویم / در شب تاریکشان چون پرتوِ ماهی شویم / گر نداریم استطاعت تا که فریادی زنیم / دست کم بهر حقیقت پیشگان آهی شویم
قتل و غارت ها جنایت هایشان دیگر بس است / ظلم های بی لیاقت هایشان دیگر بس است / باید اکنون بند را از پای شیران وا کنیم / بیشه ی آزادگان بار دگر احیا کنیم / بهره مند از لطفمان هر گوشه ی دنیا کنیم / دشمنان پست هم آیین نما رسوا کنیم / "جنبشی" برپا کنیم
ای جوانان عرب جان من و جان شما جان من قربان دل های پر ایمان شما
هرچه داریم اشتراک است اشتراکاتی عظیم هم نماز و ذکر ما هم حج و قرآن شما
دست استکبار خالی تر ز خالی می شود دست ما باشد اگر در بین دستان شما
لعنت حق بر دل آن کس که در آن سرزمین بر زمین بیهوده ریزد خون مردان شما
هرچه گلچین هست پرپر می کند گل هایتان در کمال غربت اندر کنج زندان شما
حال اگر میدان لؤلؤ گشت ویران غم مخور جای لؤلؤ هست در قلب جوانان شما
ظالمان باید روند و کارها را بسپرند بر گروه عاقلان و دردمندان شما
صبح نزدیک است باید با تلاشی بی دریغ پایداری کرد تا پایان بحران شما
تا کنون جز غصّه و غم از شما پیدا نبود ای خوش آن روزی که بینم روی خندان شما
آرزو دارم که در هنگام آزادیتان باز دز بحرین ما گردیم مهمان شما
این نوشتم تا بدانید اندر این عصر غریب با شما هستند یاران مسلمان شما