سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولایت بهار

تذکّر : این شعر ، یه طنز ساده است ؛ خواهشا برداشت سیاسی نکنید !!! دوستان میگن شخصیت این شعر خیلی شبیه به یکی دو تا از شخصیت های سیاسیه ! برای اینکه ثابت کنم اینطور نیست یه سوال می پرسم : در شعر زیر بیتی داریم به این صورت "وقتی آمد دو کیسه ی خالی داشت" یکم فکر کنید . . . اون شخصیت مورد نظر شما واقعا وقتی آمد دو کیسه ی خالی داشت ؟! نه ! اتّفاقا با بنز هم اومد تا نشون بده کیسش پرِ پره !!! پس خواهشا دیگه از این فکر های بد بد نکنید !

انگشتریِ سفید در دستش بود          یک کیسه پر از کلید در دستش بود

یک جعبه پر از سکّه و ارزی را که          دیروز خودش خرید در دستش بود

هر چند ز تدبیر دو دستش خالی          صد بارقه از امید در دستش بود

از پیری و از ترس تنش می لرزید          چون بید ! مگر که بید در دستش بود؟!

آمد به سر خزانه ی خلق نشست

پشت سر خود تمام درها را بست

دزد و کلید 1

گفتند برای فتح باب آمده است          بر قفل خراب ، عیب یاب آمده است

از بچّگی اش کلیدسازی کرده          اصلا یه کلید ساز ناب آمده است

تفریط بلد نیست و إیضا افراط          این مرد که معتدل مآب آمده است

بد نیست بدانید که "هِن هِن " می کرد          انگار که تند و با شتاب آمده است

سرهنگ نبوده ؛ قفل سازی کرده

با فهم و شعور خلق بازی کرده

با تک تکِ آن کلیدها تستش کرد          آن قفل عظیم جثّه را تستش کرد

هرچند نگفت اهل پنهان کاریست          دور از نظر من و شما تستش کرد

تجریش؟نه! مولوی؟نه! هان پاستور بود!          بر خاطرم آمد که کجا تستش کرد

آن روز فقط سکوت می خورد به گوش          بی حاشیه و سر و صدا تستش کرد

آخر به کلید قفل را باز نمود

با دیدن سکّه عشق آغاز نمود

دزد و کلید

اموال من و تو را که برداشت و رفت          صد راه نرفته توی سر داشت و رفت

وقتی آمد دو کیسه ی خالی داشت          چون رفت رو تا کیسه ی زر داشت و رفت

آنقدر که بار سکّه بر دوش کشید          آخر به خدا درد کمر داشت و رفت

یک سرقت اینچنین جگر می خواهد          اقرار کنیم . . . او جگر داشت و رفت

دیدی که چگونه خاک بر سر شده ایم؟

البتّه بلانسبتتان ؛ خر شده ایم ؟!



ارسال شده در توسط بهاری

جنبش وبلاگی خدا قوت مردمی نژاد

وبلاگ-کد لوگو و بنر